English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8071 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
if i had thought of that U نبود
it was nothing short of U کم از.....نبود
he did the wrong thing U نبود
he did not dislike itŠt. U بی میل نبود
no offences was meant U توهین نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth. U دل تو دلم نبود
it wasnot for noyhing that U بی خود نبود که
lack of incentive U نبود انگیزه
once upon a time U یکی بودیکی نبود
he did not dislike itŠt. U ولی بی میل هم نبود
he was not inclined to go U مایل برفتن نبود
he was proof against harm U اسیب بردار نبود
I had completely forgotten . U هیچ یادم نبود
there was not a soul U ذی نفسی انجا نبود
it was all quiet in london U درلندن خبری نبود
it did not profit me U مرا سودمند نبود
it was not p to do that U کردن انکارمصلحت نبود
there was no mail to day U امروز پست نبود
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
it was no better U هیچ بهتر نبود
it was an incorrect procedure U جریانش درست نبود
It wasnt much of a dinner . U زیاد شام مهمی نبود
He was I'll advised to quit (resign). U صلاحش نبود که استعفا ء دهد
There wasnt a thing to eat. U هیچ چیز نبود که بخوریم
neither report was correct U هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
Unfortunately it was not to be . U متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
that is no new U اینکه خبر تازهای نبود
Nobody was there but me. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
i'm sure i did not mean it U باور کنیدمقصودم این نبود
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
She wasn't any too pleased about his idea. U او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
It was warm , but not hot . U هوا گرم بود ولی داغ نبود
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
that was a quasi war U جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
he was in a good temper U توی غیظ نبود خلقش بجا بود
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal. U این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
story U داستان
apologue U داستان
anecdotage U داستان
tale U داستان
marchen U داستان
tales U داستان
novella U داستان
conte U داستان
fables U داستان
fable U داستان
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. U حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
conte U داستان کوتاه
whodunnits U داستان پلیسی
short stories U داستان کوتاه
short story داستان کوتاه
in a narrative style U بسبک داستان
whodunits U داستان پلیسی
whodunit U داستان پلیسی
hermitically U هلوان داستان
epitasis U حداعلای داستان
fictionist U داستان نویس
novelet U داستان کوتاه
decameron U داستان نامه
an interesting story U داستان با مزه
an iliad of woes U داستان بدبختبی
episodes U داستان فرعی
episode U داستان فرعی
novelettes U داستان کوتاه
novelette U داستان کوتاه
fiction U داستان اختراع
fictions U داستان اختراع
parable U داستان اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
catastrophes U عاقبت داستان
narrative U داستان داستانسرایی
narratives U داستان داستانسرایی
to spin yarns U داستان ساختن
to invent stories U داستان ساختن
hero U پهلوان داستان
heroes U پهلوان داستان
novel U کتاب داستان
novels U کتاب داستان
underplot U داستان فرعی
make-up U داستان ساختگی
flashback U بازگوی داستان
fairy tales U داستان جن و پری
storybook U کتاب داستان
storyteller U داستان سرا
storytellers U داستان سرا
storybook U داستان نامه
narrator U گوینده داستان
narrators U گوینده داستان
narration U داستان داستانسرایی
catastrophe U عاقبت داستان
flashbacks U بازگوی داستان
fairy tale U داستان جن و پری
the well was a bad producer U ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert U هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
fairy tale U داستان باور نکردنی
novelize U بشکل داستان در اوردن
novelistic U وابسته به داستان و رمان
sob story <idiom> U داستان اشک آور
ruise U شایعات داستان ساختگی
fairy tales U داستان باور نکردنی
serialist U داستان نویس سریال
story recall test U ازمون یاداوری داستان
story U بصورت داستان در اوردن
fictionalized U داستان سرایی کردن
fictionalizes U داستان سرایی کردن
fictionalizing U بصورت داستان دراوردن
fictionalizing U داستان سرایی کردن
cliff hanger U مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger U مطلب یا داستان جالب
cliff-hangers U مطلب یا داستان جالب
sob story U داستان گریه اور
sob stories U داستان گریه اور
fictionalized U بصورت داستان دراوردن
fictionalize U داستان سرایی کردن
story U اشکوب داستان گفتن
fictionalised U داستان سرایی کردن
fictionalises U بصورت داستان دراوردن
fictionalises U داستان سرایی کردن
fictionalising U بصورت داستان دراوردن
That's not so! U داستان اینطوری نیست!
fictionalised U بصورت داستان دراوردن
fictionalising U داستان سرایی کردن
fictionalize U بصورت داستان دراوردن
fictionalizes U بصورت داستان دراوردن
science fiction U داستان تخیلی علمی
personages U شخصیت بازیگران داستان
catastrophical U مربوط به عاقبت داستان
fictionize U بصورت داستان دراوردن
fictionize U داستان سرایی کردن
donnee U موضوع داستان یا درام
anecdotal evidence U شواهد داستان گونه
personage U شخصیت بازیگران داستان
invention of a false story U جعل داستان دروغی
lay U تخم گذاردن داستان منظوم
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
What's behind all this? U معنی این داستان چه است؟
to be back to square one <idiom> U دوباره به اول داستان رسیدن
romances U کتاب رمان داستان عاشقانه
make up U ساختمان یاحالت داستان ساختگی
iliad U داستان حماسی منسوب به هومر
character U شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
heroically U زنی که قهرمان داستان باشد
heroine U زنی که قهرمان داستان باشد
lays U تخم گذاردن داستان منظوم
tract U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
tracts U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
heroines U زنی که قهرمان داستان باشد
yarns U الیاف داستان افسانه امیز
yarn U الیاف داستان افسانه امیز
cartoon U تصویر مضحک داستان مصور
cartoons U تصویر مضحک داستان مصور
pastorale U شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
romance U کتاب رمان داستان عاشقانه
characters U شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
That's another story. U این داستان [قضیه] دیگری است.
cock-and-bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories U داستان جعلی برای تعریف ازخود
That story is as old as the hills. U داستان خیلی طول و دراز است.
folktale U افسانههای قومی واجدادی داستان ملی
cycled U سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
this play does not stage well U این داستان خوب در نمایش در نمیاید
The whole story was faked up . U تمام داستان قلابی وساختگه بود
Her sad story moved us to tears. U داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
cycle U سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
skald U شاعر قدیمی اسکاندیناوی داستان نویس
cycles U سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
The moral point of this story is that… U مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
achilles اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
subplot U داستان یا موضوع فرعی وتبعی رمان یانمایشنامه
rhapsody U اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعررزمی
pick wickian U شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
rhapsodies U اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعررزمی
sikt U قطعه خوش مزه داستان مضحک کاباره هاونمایشهای واریته
roman a clef U داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
agamemnon U اگاممنون پادشاه مایسنا که منازعهء او با اشیل مقدمهء داستان حماسی ایلیاد است
Let me back up and explain how ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
follow up U تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb> U چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
dramatic monologue U نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
the story is probale U این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
name part U بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
romanticises U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizing U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticising U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticize U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticized U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
narrate U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
romanticizes U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticised U بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
Recent search history Forum search
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
1 burn the boats story of hernando Cortes
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
0موج گرفتگی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com